هميشه دست شكسته وبال گردن نيست
گناه رونق بتخانه بر بَرَهمَن نيست
تو مثل آينه از تيرگي بري هستي
عجب كه آينه ماننده ي تو ليكن نيست
به جز نگاه تو ميخانه اي نمي بينم
اگركه هست شرابي در او دل افكن نيست
به كوي و برزن هستي گذشتم و ديدم
يقين كه هستي ِ بي تو بقدرِ ارزن نيست
دلم به دامن چشم سياه تو دستش
كه عمق بحرنگاهت به عقل روشن نيست
زچاك سينه چگويم كه تا به لحظه ي
به آنچه كار رفوي دل است سوزن نيست
من از تبار دل آوردگان عصر ازل
وگرنه عشق در ابناي عصر آهن نيست
بهرام باعزت
تو ,دل ,باعزت ,تو ,كه ,سينه ,سينه چگويم ,چگويم كه ,نيستزچاك سينه ,روشن نيستزچاك ,عقل روشن
درباره این سایت